روح ما همچون دایره است

روح ما همچون دایره است.

 

 

افلاطون گفته روح دایره است، و من دایره های روحم را کشف کردم!

 

 

 

پنح دایره دور روحم کشیدم، و خودم را در مرکز این دایره ها قرار دادم.

در دایره اول، نام افرادی را نوشتم که حال و هوای خوبی به من می دهند و در دایره پنجم که دورترین دایره به مرکز بود نام کسانی را که از دنیای من فاصله دارند و بیشترین کشمکش را با آنها دارم.

 

همه ما دلمان می خواهد که احساسی خوب در مورد خودمان داشته باشیم و گاهی اوقات نداریم! گاهی حال و هوای ما در مورد خودمان بستگی به تاثیری دارد که دیگران روی ما می گذارند…

به آنهایی که در دایره آخر هستند و سعی می کنند که اعتماد به نفس ما را از بین ببرند.

 

نمی توانی کسی را مجبور کنی که دوستت داشته باشد و گاهی حضور در کنار افراد نامناسب باعث می شودحتی در مقایسه با تنهایی ات، بیشتر احساس تنهایی کنی…

در چنین وضعیتی تلاش برای ایجاد تغییر و تحول ممکن است باعث شود راهت را گم کنی یا شاید باعث شود وجود خودت که تو را “تو” می کند را ازدست بدهی.

 

گاه سالها طول می کشد تا یاد بگیری چگونه از خودت مراقبت کنی به همین دلیل بسیار مهم است که افرادی را در اطرافت داشته باشی که دوستت بدارند حتی گاهی بیشتر از آنچه که خودت می توانی خودت را دوست داشته باشی.

 

 

در مواجه با افراد از خودت بپرس:

 

 

روح ما همچون دایره است.

 

 

این فرد چه حسی در من ایجاد می کند…

در کنار او می توانم خودم باشم؟

با او می توانم رو راست باشم؟

می توانم به او هرچه می خواهم بگویم؟

در کنار او احساس راحتی می کنم؟

وقتی او وارد می شود چه حسی به من دست می دهد؟

و وقتی می رود چه حالی می شوم؟

وقتی با او هستم احساسات واقعی ام را پنهان می کنم یا با او روراستم؟

آیا او باعث می شود احساس حقارت کنم یا به خودم ببالم؟

 

 

فلسفه وجود این ۵ دایره،  شناخت است، نه پیش داوری

 

 

پس با خودت روراست باش؛

با افرادی که در نظر تو بد خلق اند، مدارا کن و خودت را مقید نکن که چون به صرف اینکه با کسی در سر کار و یا اوقاتی ممتد هر روز زمانی را می گذرانی باید او را در دایره اول و نزدیک به خودت جای دهی!

 

 

دایره اول جای افرادی است که از صمیم جان به آنها اعتماد داری

 

 

حتی اگر هر روز آنها را نمی بینی ولی وجود آنها باعث حس خوب و ارزشمندی در تو می شود

از خودت بپرس

در مورد افکار و خواسته هایم به چه کسی می توانم اعتماد کنم؟

آنها همان کسانی هستند که در دایره اول جای دارند؟

با این افراد و در کنار آنها، قدرتمندی… ارزشهای مشترک با آنها داری و با حضور آنها در زندگیت، دنیا را زیباتر می بینی

دوستان و همراهانی خارق العاده!

 

 

دایره دوم جای کسانی است که به رشد معنوی تو کمک می کنند

 

رشد معنوی

 

مربیان… آموزگاران و شاید هم افرادی که تنها برای وقت گذرانی خوبند، بیرون رفتن و خندیدن…

چیزی به تو اضافه نمی کنند ولی در عین حال هم باعث نمی شوند که حس بدی نسبت به خودت داشته باشی

 

دایره سوم همکاران و اقوامند

 

روح ما همچون دایره است.

 

و شاید هم آدمهای خنثی، کسانی که نقش بسیار کوچکی در چند ساعت از زندگی تو ایفا می کنند و تاثیر آنها نیز تنها همان چند ساعتی است که با آنها هستی، هیچ زمانی در غیر از ساعت ملاقاتشان به آنها فکر نمی کنی و به راحتی می شود با فرد دیگری جایگزین شوند، افراد این دایره در محدوده کار و وظایفشان با تو هستند و لاغیر.

 

دایره چهارم سر آغاز عزم راسخ توست!

 

آنها کسانی هستند که در کار تو اخلال ایجاد می کنند، افراد این دایره لزوما” با خود واقعی تو مرتبط نیستند، حتی ممکن است رییس اداره ای باشد که تنها دورادور با کار آنها در ارتباطی، افراد این دایره در زندگی اجتماعی و حرفه ات مهم هستند…

در کنار آنها نمی توانی راحت باشی و وقتی آنها را می بینی شاید حتی آشفته و پریشان شوی

 

دایره آخر جای دورترین افراد است…

 

جای آدمهایی که به تو لطمه زده اند، تحقیرت کرده اند، کسانی که همیشه به تو انرژی منفی می دهند و احساسات زجرآوری را با آنها تجربه می کنی.

 

خوب اکنون که جای هر کس را تعیین کردی، اجازه نده کسانی که در دایره آخر جای دارند مستقیماً روح و روان تو را هدف قرار دهند، نگذار کسی اولویت زندگی تو باشد، وقتی تو فقط یک انتخاب در زندگی او هستی…

یک رابطه بهترین حالتش وقتی است که دو طرف در تعادل باشند

شخصیت خودت را برای کسی تشریح نکن

 

چون کسی که تو را دوست داشته باشد به آن توضیحات نیازی ندارد و کسی که از تو بدش بیاید، باور نمی کند!

 

وقتی دائم بگویی گرفتارم، هیچ وقت آزاد نمی شوی

وقتی دائم بگویی وقت ندارم، هیچوقت زمان پیدا نمی کنی

وقتی دائم بگویی فردا انجامش می دهم، آن فردا هیچوقت نمی آید!

وقتی صبح بیدار می شویم دو انتخاب داریم:

برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم،

یا بیدار شویم و رویاهایمان را دنبال کنیم.

 

انتخاب با توست…

 

ما کسانی که به فکرمان هستند را نگران می کنیم و حتی به گریه می اندازیم و گریه می کنیم برای کسانی که حتی لحظه ای به فکر ما نیستند!

این یکی از حقایق عجیب زندگی است، و اگر این را بفهمی،

 

هیچوقت برای تغییر دیر نیست!

 

خوب است درباره افلاطون بدانیم:

 

افلاطون

 

آریستوکلس ملقب به پلاتون، پلاتو یا افلاطون دوّمین فیلسوف از فیلسوفان بزرگ سه‌گانه یونانی(سقراط، افلاطون و ارسطو) است.

افلاطون نخستین فیلسوفی است که آثار مکتوب از او به جا مانده‌است.

همچنین بسیاری او را بزرگ‍ترین فیلسوف تاریخ می‌دانند و کتاب جمهور او را مهم‌ترین کتاب تاریخ برمی‌شمارند که در آن به رابطه فرد و ساختار سیاسی، روانشناسی اخلاق، مفهوم عدالت، رابطه خرد و حکومت و برابری زن و مرد می‌پردازد از این رو برخی او را پدر فمینیسم و همچنین پدر ایدئالیسم میدانند.

افلاطون در آتن در سال ۴۲۷ قبل از میلاد در یک خانواده قدرتمند سیاسی و اشرافی متولد شد.

گفته می‌شود نام اصلی او آریستوکلس بود که بعدها به سبب تنومندیش به افلاطون شهرت یافت.

او از بچگی بسیار تیزهوش بود و پدرش برای او معلمانی در زمینه‌های موسیقی، فلسفه، ژیمناستیک، و ادبیات گرفته بود.

فیثاغورث بر او تأثیرگذار بود همچنین وی در بیست سالگی برای تکمیل معارف خود شاگرد سقراط شد.

این مصاحبت و شاگردی به مدت هشت سال ادامه یافت هرچند در این مسئله شبهاتی وجود دارد.

افلاطون در ۳۹۹، پیش از میلاد شاهد اعدام خودخواسته آموزگارش سقراط به حکم دادگاه آتن بود و در اینباره نوشته‌است که سقراط پیشنهاد فرار از آتن را رد کرد.

پس از اعدام سقراط، افلاطون آتن را به قصد مگارا ترک کرد.

او برای چندین سال در شهرهای یونان و کشورهای بیگانه نظیر مگارا به گردش پرداخت و پس از سفری به سیسیل در سال ۳۸۷، در چهل سالگی به آتن بازگشت و مکتبی فلسفی ایجاد کرد که به نام آکادمی مشهور است.

تعلیمات وی در آن‌جا بر اثر دو بار سفری که در سال ۳۶۶ و ۳۶۱ به سیسیل داشت به تعویق افتاد.

افلاطون در سال ۳۴۷ درگذشت و رهبری آکادمی خود را به اسپئوسیپوس که خواهرزاده و همچنین شاگردش بود، واگذاشت.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *