نقد و بررسی فیلم Run Lola Run
فیلم “بدو لولا بدو” و به انگلیسی Run Lola Run از زیباترین فیلمهایی است که در عین فلسفی و عمیق بودن پرداختی مهیج و سه اپیزوده ارائه شده است فیلم “بدو لولا بدو” و به آلمانی Lola Rent در سال۱۹۹۸ توسط تام تکور (Tom Tykwer) کارگردان آلمانی ساخته شده است.
که بعدها در سال ۲۰۰۶ فیلم قدرتمند “رایحه، داستان یک قاتل” و به انگلیسی perfume a story of a murderer را در کارنامه حرفه ای خود ثبت کرد.
لولا رنت سه اپیزود است و در هر اپیزود اتفاق مجدد تکرار می شود، شاید نگاهش به نگاه نولان در فیلم ممنتو نزدیک باشد ولی در کل موضوعی دیگر را بیان میکند، پرداخت خوب داستان به غیر از یک ضعف اساسی در انتهای فیلم، همگام سازی ها، تصاویر مناسب، بازیهای به جا و شاید انتخاب صحیح بازیگر همگی منجر به پدیدار شدن اثری ماندگار شدند.
زیاد شنیدهایم” از تو حرکت، از خدا برکت”، زیاد شنیدهایم “وقت طلاست” و یا گفتند در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست ولی هیچکدام شاید آنچنان زیبا و به وضوح به ما درس نمیدهند که در زمان مناسب میبایست حرکت کرد و البته شاید کارگردان که دنبال تاکید بر اهمیت زمان بوده، بی هیچ بینشی نسبت به این مفاهیم آنها را بیان نموده است و همچنین در لایه دوم فیلم مفهوم “اثر پروانهای” را به زیبایی به تصویر کشیده و با بهرهگیری از فیلمنامه و پرداخت مناسب توانسته فیلمی فانتزی، سه پرده ای و البته در پشت پرده فلسفی را برایمان به ارمغان آورد.
همه ی ما در زندگی روزهای خوب و بد داشته ایم.
گاهی صبح که از خواب بلند می شویم، اتفاقاتِ بد، همینطور پشت سرِ هم روی می دهند.
به قول معروف، آن روز، روزِ ما نیست.
گاهی هم برعکس است؛ همه چیز خوب پیش می رود و آن روز، روزِ ماست و باز به قولِ معروف، دست به مس هم که می زنیم، طلا می شود.
برای لولا هم زندگی همینگونه است.
یک روز نمی تواند با زمان مقابله کند؛
بر سرِ راهش تا رسیدن به دوستش، موانعِ مختلفی پیش می آید.
اینجا ثانیه ها اهمیت دارند و او ثانیه ها را از دست می دهد؛
چند ثانیه اینطرف آنطرف شدن، کمی زود رسیدن به ماشینی که دارد از پارکینگ بیرون می آید یا کمی دیر رسیدن به آن، نقش مهمی در زندگی بازی می کنند.
همین دیر رسیدن یا زود رسیدن، همین تنه زدن به آدمی در خیابان که موجبِ تلف شدنِ چند ثانیه می شود، همین جزئیاتِ بی اهمیت، طوری پیش می روند که ناگهان می بینی کاری که نباید بشود، شده است.
اما آیا ما، مانند لولا و مانی در فیلم زندگی سه پرده ای داریم ؟
آیا این شانس را داریم که یک روز را از نو تجربه کنیم؟
فیلم، شانس و تقدیر و زمان و زمان بندی و تجربه و عشق را در هم فرو می بَرَد و در قامتِ داستانش می نشاند و به نتیجه ای عالی و بامزه می رسد.
شانس کور و یا به انگلیسی Blind Chance از ساخته های کیشلوفسکی ، اثر پروانهای و به انگلیسی The Butterfly Effect در سال ۲۰۰۴ و همچنین فیلم اکشن و مهیج لبه ی فردا و به انگلیسی edge of tomorrow با بازی تام کروز در سال ۲۰۰۱۴ هم فیلم هایی با همین موضوع هستند که برای من شاید لولا ملموس تر و کارآمدتر بوده است.