نقد و بررسی فیلم Whiplash

انگیزشی  / مهیج

نقد و بررسی فیلم Whiplash

 

ویپلش

 

ویپلش و به انگلیسی Whiplash از انگیزشی های خوش ساخت دمین شیزلِ سی و چند ساله در سال ۲۰۱۴ است، ویپلش روایت زندگی درامر (نوازنده درام) جوانی است که سعی دارد در یکی از گروه های حرفه ای مدرسه موسیقی اش پذیرفته شود و نزد استاد این گروه آموزش ببیند.

 

خلاصه ای از داستان فیلم:

جی.کی.سیمونز حرفه ای در نقش مربی خشن و مستبدی با نام ترنس فلچر بازی میکند که می‌خواهد به هر قیمتی از دانش جویانش ستاره بسازد و در این بین اندرو جوان و مغرور دوست دارد جایگاهی که به دست آورده را حفظ کند.

 

شاید در بخش هایی داستان با اغراق پیش رفته باشد و پایان فیلم بیش از حد فانتزی باشد ولی تمام این ضعف ها به کلیات فیلم، سکانس ها و بازی های زیبا می چربد که در کل یکی از انرژی بخش ها و انگیزشی های جذاب را پیش روی ما گذاشته است.

 

خیلی از خانواده‌ها کوچکترین کار‌های فرزندان‌شان را با آفرین، کارت عالی بود و قربان‌صدقه‌های جور وا جور بمباران می‌کنند. بله، چون فلسفه‌ی آموزش ثابت کرده، همه‌ی بچه‌ها به توجه و اهمیت نیاز دارند. از طرفی، این مسئله هم مطرح می‌شود که همین بچه‌هایی که اینقدر صاف و ساده و بدون چشیدن طعم سختی بزرگ شده‌اند.

 

اگر در هنگام بزرگسالی با مشکلات بزرگ و جدی زندگی روبه‌رو شوند، آیا اصلا یارا و آمادگی مبارزه را دارند؟ «ویپلش» روی محور چنین تناقضِ هولناکی می‌چرخد. اینکه روش درست کدام است؟ آموزشی شکنجه‌وار یا نازک‌نارنجی‌گونه. کارگردان اینقدر در مطرح این‌ حرف‌ها، متعادل و منطقی است که بدترین کاراکتر فیلم هرگز مطلقا سیاه و بد نیست.

 

مرد جوانی به نام اندرو نیمن در اتاقی دور افتاده در شب مشغول تمرین درام‌اش که صدای طبل و سنج‌هایش به گوشِ آقای فلچرِ مرموز و بدنام می‌رسد؛ برجسته‌ترین معلم مدرسه‌ی موسیقی نیویورک و رهبر مهم‌ترین گروهِ جازِ مدرسه فلچر صبر می‌کند.

 

اجرای اندرو را می‌بیند. اولین نشانه‌های شخصیت شوم‌اش را در دستورهایش نمایان می‌کند و نهایتا اندرو را نادیده گرفته و ترک می‌کند. اندرو نمی‌تواند از این موقعیت طلایی برای تحت‌تاثیرقرار دادن بزرگ‌ترین استاد مدرسه استفاده کند. او افسرده و سرشکسته به زندگی عادی‌ و کلاس‌های تمرینِ روزانه‌اش بازمی‌گردد.

 

البته نادیده گرفتن اندرو توسط فلچر، یکی از اولین بارهایی است که داستان ما را با اخلاقِ غیرقابل‌پیش‌بینی و نحوه‌ی تدریس‌اش آشنا می‌کند و این آخرین بار هم نخواهد بود. از سویی، اندرو هیچ نمی‌داند فلچر چگونه آدمی است. مخصوصا اندرویی که از لحاظ ارتباطاتِ اجتماعی عجیب و ضعیف است.

 

و آنقدر ساده و بی‌گناه است که هنوز با پدرش برنامه‌ی هفتگی تماشای فیلم دارد و البته خانواده‌اش هم چندان شرایط و دستاوردهایش را نمی‌بینند. اندرو اما درکنار این به‌شدت جاه‌طلب و باانگیزه است و خدا نکند قصد رسیدن به هدفی را داشته باشد. طولی نمی‌کشد که این جوانِ بی‌آلایش بی‌خبر از همه‌جا به زنجیرهای نبرد روانکاوانه‌ی فلچر کشیده می‌شود.

 

فلچر کسی است که در تدریس از بازی‌های زننده‌ و بی‌رحمانه‌ی ذهنی استفاده می‌کند. دانش‌آموزهایش را به فراتر از عقلانیت و سلامت‌شان هُل می‌دهد و حتی قادر است آنقدر به این کار ادامه دهد تا یا کلا محدودیت‌های تحملِ ذهنی‌شان را از هم بشکند یا آنها را به فراتر از مرزهای توانایی‌هایشان سوق دهد.

 

فلچر عالی معرفی می‌شود. کارگردان به ناگاه از صورت متفاوت و پرپیج‌وخمِ این آدم به ظاهر دوست‌داشتنی پرده برنمی‌دارد. نوع نگاه شاگردانِ قدیمی‌اش به او و کلک‌هایی که فلچر برای یافتن بی‌خاصیت‌های گروه سوار می‌کند، از اولین عناصری است که بیننده را گام‌به‌گام به پذیرایی از موجودی خاص دعوت می‌کند.

 

سپس، لایه‌ی بعد و لایه‌ی بعدی از صورتِ فلچر برداشته می‌شود و این پروسه تا فینال فیلم هم ادامه دارد. زمانی احساس همدردی‌اش را با داستانِ پدر و مادر اندرو نشان می‌دهد و لحظه‌ای بعد از همان‌ها برای توهین و شکست روانی‌اش استفاده می‌کند. فلچر دانش‌آموزان را مجبور به نبرد با یکدیگر می‌کند.

 

چنان روحیه‌ی رقابتیِ بی‌حد‌ و مرزی بین‌شان ایجاد می‌کند تا آنها را برای پیشرفت و بهبود اشتباه‌هایشان به جنب‌و‌جوشی تا سر حد مرگ وا دارد. او آنقدر از لحاظ فیزیکی و زبانی آنها را به تمرین‌های طولانی مجبور می‌کند که خون، عرق و اشک از تمام کیتِ درام سرایز می‌شود و فریاد دانش‌آموزان از درد در راهروها می‌پیچد.

 

موسیقی یعنی فوران عشق و احساس، اما فلچر به احساس و دغدغه‌ای در زندگی جز نواختن برای دانش‌‌آموزانش اعتقاد ندارد. او چیزهایی مثل رابطه‌های خانوادگی و عاشقانه را چیزی جز حواس‌پرتی و مانع نمی‌داند. از نگاه او تمام فکر و ذکر دانش‌آموز باید به‌طرز روبات‌گونه‌ای فقط سازش باشد و تمام.

 

ترنس فلچر، بابی نایتی با باتوم است، مرد ستمگر برنامه گروه جاز کنسرواتوار باشکوه شافر نیویورک. به عنوان گردن کلفتی دمدمی مزاج، او تنها به این دلیل [از دیگران] تعریف و تمجید می‌کند تا بتواند آن‌هایی که ازشان تعریف کرده است – شامل نوازنده های ترومپت، بونز (Bones)، باس و درام- را با زشت‌ترین کلمات و وحشیگری غیرقابل تصور خرد و تخریب کند.

 

عنوان «ویپلش» ارجاعی به یکی از قطعاتی است که بارها در طول فیلم اجرا می‌شود و البته به معنای ضربات شلاق هم هست. ضرباتِ شلاقی که اندرو برای رام‌کردن درام‌اش روی آنها فرود می‌آورد. ضربات شلاقی که فلچر با آن، اندرو را شکنجه می‌دهد و ضربات شلاقی که بعد از اتمام فیلم روی تن و ذهن‌مان باقی می‌ماند.

 

فیلم های پیشنهادی دیگر…

نقد و بررسی فیلم Gang of new York

نقد و بررسی فیلم Fight Club

نقد و بررسی فیلم Seven

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *