به نظرم میرسد که ارتباط بین مهربانی و صداقت آنطور که قبلاً ها تصور میکردم نیست. الان فکر میکنم که مهربانی بدون صداقت، مهربانیِ واقعی نیست و صداقت بدون مهربانی هم صداقت واقعی نیست. بنابراین اگر در زندگی به خودمان بهخاطر رُک و صادق بودنمان یا محبت، مهربانی و صداقتمان افتخار میکنیم، اگر میخواهیم واقعاً آنطور که هدفمان است باشیم (مثلاً صادق یا مهربان)، باید به آن یکی موضوع هم بپردازیم.
بین مهربانی و صداقت همیشه تنش وجود دارد
گاهی وقتی میخواهیم صادق باشیم، مهربانی را قربانیِ آن میکنیم و وقتی میخواهیم با دیگران مهربان باشیم، صداقتمان را قربانی میکنیم. پیدا کردن توازن بین این دو خیلی مهم است.
مهربانی بدون صداقت مهربانی واقعی نیست
توضیح دادن این احتمالاً آسانتر از آن دیگری است. اگر برایمان مهم است که با آدمهای زندگیمان خوب باشیم و تلاشمان این است که به کسی لطمه نزنیم، ممکن است متوجه شویم که داریم صداقت را فدای مهربانیمان میکنیم. درواقع سعی میکنیم چیزهایی را که آدمهای اطرافمان از ما میخواهند براشان فراهم کنیم، چه مناسب حالمان باشد چه نباشد.
مثلاً ممکن است برای کمک کردن به دیگران کار بیشتری از خودمان بکشیم و تظاهر کنیم که مشکلی نیست و میتوانیم انجام دهیم. برای اینکه به دیگران حس خوبی بدهیم ممکن است بیشتر از آنچه که واقعاً دوستشان داریم احساس نشان دهیم حتی ممکن است درمورد مشکلی که به نظرمان در فردی وجود دارد برای ناراحت نکردنشان دروغ بگوییم.
اینها همه نمونههایی از مهربانی بدون صداقت هستند و میبینیم که واقعی نیستند.
بیشتر از توان کار کردن بدون وقت گذاشتن برای مراقبت از خودمان معمولاً باعث میشود چندان خوب کار نکنیم و درنهایت مجبور شویم یکباره دست از کار بکشیم چون دیگر توان ادامهی آن را نخواهیم داشت. درمقایسه با حالتی که از همان ابتدا با صداقت حجم کاری که در توانمان است را مشخص میکردیم یا هر جا که کار برامان خیلی سخت شد به زبان میآوردیم، این وضعیت معمولاً برای اطرافیانمان بدتر خواهد بود.
بههمینترتیب، اگر بیش از اندازه به اطرافیانمان عرضه کنیم و بعد ادامهاش ندهیم، آنها سردرگم میشوند و لطمه میخورند. اگر به دادن آن چیز ادامه دهیم (چه وقت، احساس، یا تعهد) حتی وقتی چیزی از آن برایمان باقی نمانده باشد، افراد به آن عادت میکنند و درنهایت یک روز با چنان عصبانیتی از آن رابطه بیرون میرویم که همه چیز را نابود میکنیم.
درمورد تجربیات مان صلدق باشیم
آخر اینکه، اگر هیچوقت درمورد تجربیاتمان درمورد آدمهای دیگر صادق نباشیم، به این دلیل که نمیخواهیم به احساساتشان آسیب بزنیم، باعث خواهیم شد چیزهایی را یاد نگیرند که در درازمدت ممکن است به دردشان بخورد. همچنین ممکن است روزی کسی آن واقعیت را به آنها بگوید که در آن شرایط برایشان بهمراتب سختتر و دردناکتر خواهد بود.
بنابراین اینکه بخواهید بدون صداقت مهربان باشید درنهایت میبینید که اصلاً مهربان نبودهاید. مهربانی واقعی مستلزم این است که هم با خودمان و هم با دیگران صادق باشیم، حتی اگر سخت و دردناک باشد.
صداقت بدون مهربانی صداقت واقعی نیست
توضیح این یکی کمی سخت است و خودم هم دارم هنوز روی آن کار میکنم. فکر میکنم اگر بدون اینکه دلسوزانه درمورد کسی فکر کنیم، با او صادق باشیم، یعنی با خودمان، یا با او، کاملاً صادق نیستیم.
مثلاً ممکن است صادقانه به کسی بگوییم که کارهای احمقانه، تنبل بودن یا آزاردهنده بودن رفتارش باعث ناراحتی شماست. ولی اگر بخواهیم فقط بخشی از تصویر را ببینیم و آن را بهعنوان حقیقت برداشت کنیم، یعنی کامل صادق نبودهایم. صداقت کامل یعنی به مسائل از چشم آن فرد هم نگاه کنیم و در پی دریافتن دلایل آن مسئله باشیم. در عین حال باید صادقانه به رفتار خودمان هم نگاه کنیم و بدانیم که اتفاقی که افتاده نتیجهی ارتباط متقابل ما بوده نه رفتار یکسویهی طرفمقابل که ممکن است دارای بعضی خصوصیات رفتاری مثل احمق بودن، تنبل بودن یا رفتارهای آزاردهنده باشد. آخر اینکه، صداقت کامل مستلزم این است که آن فرد را به صورت تکامل ببینیم، نه فقط آن بخش از او را که رویش تمرکز کردهایم.
صداقت و مهربانی
کنار هم گذاشتن صداقت و مهربانی به ما کمک میکند بتوانیم همهی این کارها را انجام دهیم. مهربانی تشویقمان میکند سوال کنیم «چه اتفاقی برای این فرد افتاده که باعث شده اینطور رفتار کند؟»، اگر دلیلش را بفهمیم قطعاً آن رفتار توجیه بهتری برایمان پیدا میکند تااینکه بخواهید از زاویهی دیدِ خودمحور امیال و خواستههای خودمان به آن نگاه کنیم. مهربانی با خودمان به ما کمک میکند صادقانه به آنچه که خودمان وارد آن موقعیت میکنیم نگاه کنیم، بدون اینکه احساس گناه یا خجالت کنیم، چون در آن حالت میپذیریم که ما هم مثل بقیه انسان هستیم و انسان سرشار از اشتباه، سردرگمی و رنج است. آخراینکه، وقتی به نظر میرسد در خطر منفیگرایی هستیم، مهربانی چشم ما را به زوایای دیگر آن فرد باز میکند –بهویژه زوایای مثبت و تاثیرگذار او. باعث میشود بفهمیم چیزی که درمورد آن فرد به نظرمان سخت میرسیده، با بخشهای دیگر شخصیت او که به نظرمان ارزشمند است در ارتباط است (مثلاً کلهشقی و متعهد بودن).
صداقت به اضافهی مهربانی به ما کمک میکند آسیبپذیریای که وجهاشتراک همهی ما انسانهاست را واضحتر و روشنتر ببینیم. در این صورت به جای اینکه این تضادها و تناقضها باعث شود احساس گوشهگیری، تنهایی و طردشدگی کنیم، باعث پیوند و ارتباط عمیقتر ما با دیگران خواهد شد زیرا ترسها، امیدها و خواستههای آشنایی را در آنها خواهیم دید که منجر به این رفتارهای سخت میشود. ولی برای از بین بردن این احساس که ما گرفتار یک آدم بد، مقصر و سخت شدهایم که فقط سد راهمان است، به کمی مهربانی نیاز داریم.
صداقت بدون تشخیص مهربانانهی اینکه همهی ما برای مقابله با درد و رنج دوست داریم از خودمان دفاع کنیم، صداقت واقعی نیست.