سرنوشت‌باوری چیست و از چه جهت اهمیت دارد؟

سرنوشت‌باوری

سرنوشت‌باوری یا تقدیرگرایی (Fatalism) باوری است که براساس آن تمام رویدادها و اعمال در استیلای تقدیر و سرنوشت قرار دارند. در این گرایش فرد می‌بایست پیامد اتفاقات را بپذیرد و بداند برای تغییر نتیجه‌ی امور قدرتی ندارد زیرا اتفاقات و رویدادهای زندگی همه توسط قدرتی برتر تعیین می‌شوند که فرد کنترلی روی آن ندارد.

دیدگاه سرنوشت‌باور ممکن است روی همه‌ی امور و اتفاقات تعمیم داده شود یا شکلی محدودتر داشته باشد. ممکن است موافق با جبرگرایی (Determinism) باشد، باوری که براساس آن دلیل هر اتفاق، ازجمله تمام کارهایی که می‌کنیم، چیزی فراتر از خودمان است.

از طرف دیگر، ممکن است موافق با تعیین‌گرایی (Indeterminism) باشد، باوری که براساس آن همه‌ی اتفاق‌ها نیاز به داشتن دلیل ندارند و بعضی اتفاقات را نمی‌توان با قوانین و اصول جهان توضیح داد.

تقدیرگرایی اگر تأکید داشته باشد که ما قادر به تغییر مؤثر اعمال خود نیستیم، با جبرگرایی در تضاد خواهد بود. از طرف دیگر، اگر تأکید داشته باشد که ما آزادی لازم برای انتخاب اعمال خود را نداریم با تعیین‌گرایی در تضاد خواهد بود.

جبرگرایی چیست ؟

جبرگرایی می‌گوید بااینکه اعمال ما توسط نیروهایی که ما هیچ کنترلی روی آنها نداریم تعیین می‌شوند، بااینحال همچنان اعمالمان می‌توانند در تغییر نتیجه‌ی اتفاقات مؤثر باشند. از طرف دیگر، تعیین گرایی می‌گوید بااینکه اتفاقاتی هستند که ما کنترلی روی آنها نداریم، ولی آزادی لازم را برای انتخاب نحوه واکنش به آنها داریم، بدون اینکه مجبور باشیم به طریقی خاص که تحت‌تأثیر نیروهایی فرای کنترل ما هستند واکنش دهیم.

دیدگاه سرنوشت‌باور می‌گوید اگر همه‌ی اعمال ما توسط نیروهایی فراتر از کنترل ما تعیین می‌شوند، بنابراین ما مسئول اعمال‌مان نیستیم. اگر ما در موقعیت‌هایی فراتر از کنترل‌مان قرار بگیریم، آن‌وقت برای انتخاب نحوه‌ی واکنش به آن آزاد نیستیم. این با نظریه‌ی اراده‌ی آزاد (اختیار) در تضاد است که می‌گوید ما برای انتخاب اعمال‌مان آزادیم و اعمال ما توسط نیرویی مستقل از اراده‌ی خودمان از پیش تعیین‌شده نیستند.

سرنوشت‌باوری اگر تأکید داشته باشد که ما برای انتخاب اعمال‌مان آزاد نیستیم با نظریه‌ی اراده‌ی آزاد در تضاد است. اگر ما در هر لحظه برای انتخاب اعمال‌مان آزاد باشیم، آن‌وقت آینده توسط سرنوشت تعیین نمی‌شود. اگر ما برای انتخاب اعمال‌مان آزاد باشیم، یعنی می‌توانستیم کاری به غیر از آنچه که انجام دادیم انجام دهیم و آن‌وقت اتفاقات حاضر متفاوت با چیزی که الان هست می‌بودند. این می‌تواند به این معنی باشد که زمان حال فقط توسط سرنوشت تعیین نمی‌شود.

از طرف دیگر، سرنوشت‌باوری می‌تواند دیدگاه مخالف این را داشته باشد، یعنی اگر اتفاقات با قطعیت کامل قابل پیش‌بینی نیستند، آن‌وقت ما برای انتخاب اعمال‌مان آزاد هستیم زیرا هیچ‌چیز طریقه‌ی این اتفاقات را از پیش تعیین نمی‌کند.

دیدگاه سرنوشت باور دو مؤلفه دارد:

۱) این باور که اتفاقات فراتر از کنترل ما هستند، ۲) این باور که ما قادر به تغییر نتیجه‌ی اتفاقات نیستیم. هرکدام از این مؤلفه‌ها ممکن است براساس واقعیت توجیه شوند یا نشوند.

سرنوشت‌باوری اگر نگرشی فراگیر شود منفی است. می‌تواند با منفی‌گرایی، ناامیدی و دلسردی در ارتباط باشد. اما تا محدوده‌ی پذیرش اتفاقات فراتر از کنترل ما با واقعیت سازگار است و با این احساس همراه نخواهد بود که قادر نیستیم کاری برای تغییر اتفاقات انجام دهیم، پذیرش واقعیت می‌تواند مثبت باشد. پذیرش واقعیت می‌تواند شکلی از بینش باشد که تضادهای درونی را برطرف می‌کند.

درنتیجه

سرنوشت‌باوری هم شامل پذیرش می‌شود و هم انکار. تاآنجاکه شامل پذیرش واقعیت می‌شود، می‌تواند جنبه‌ای مثبت داشته باشد ولی اگر تا انکار توانایی ما در تغییر واقعیت پیش رود، منفی است.

سرنوشت‌باوری فقط این باور نیست که اتفاقات توسط سرنوشت تعیین می‌شوند بلکه ذیرش یا تسلیم‌شدن دربرابر سرنوشت است. این می‌تواند مبتنی بر این ادراک باشد که برخی حوادث اجتناب‌ناپذیر و غیرقابل‌تغییرند. اگر بعضی حوادق غیرقابل‌اجتناب باشند، قادر به جلوگیری کردن از آنها یا فرار از آنها نیستیم.

می‌توان سرنوشت‌باور بود و درعین‌حال به‌طور کامل و مطلق سرنوشت‌باور نبود. افرادی که سرنوشت‌باور هستند می‌توانند همچنین باور داشته باشند که اعمال‌شان می‌تواند بر نتیجه‌ی بعضی حوادث  اثر بگذارد.

از طرف دیگر، سرنوشت‌باوری می‌تواند بر این اساس باشد که ما قادر به انجام کاری برای تغییر سرنوشت‌مان نیستیم زیرا آینده‌ی ما به‌طور غیرقابل‌اجتنابی توسط سرنوشت‌مان معین می‌شوند.

سرنوشت‌باوری می‌تواند تأییدکننده‌ی این باور باشد که حوادث توسط یک اصل یا نیروی تعیین‌کننده در جهان، مثلاً خدا، ایجاد می‌شوند. در بسیاری از ادیان ردپای سرنوشت‌باوری مشاهده می‌شود.

سرنوشت‌باوری ممکن است براساس خداباوری باشد یا نباشد.

همچنین ممکن است با مقدرگرایی، باوری که می‌گوید همه حوادث نتیجه‌ای از پیش تعیین‌شده دارند، در ارتباط باشد. همچنین ممکن است شکلی از واقع‌گرایی باشد، تلاشی برای نگاه کردن به حوادث همان‌طور که هستند، بدون توجیه منطقی یا تفسیر ایدآل‌گرایانه.

سرنوشت‌باوری متفاوت از قضا‌وقدر است. می‌توان سرنوشت‌باور بود ولی اعتقاد نداشت که همه‌ی حوادث  از پیش مقدر شده‌اند. همچنین می‌توان به قضاوقدر اعتقاد داشت و سرنوشت‌باوری را تکذیب کرد.

دیدگاه سرنوشت‌باور می‌تواند با این باور سازگار باشد که همه‌چیز توسط خدا تعیین می‌شود. هر اتفاق را، خوب یا بد، می‌توان جزو برنامه‌ی خدا دانست. ما باید آنچه برامان اتفاق می‌افتد را بپذیریم زیرا اراده‌ی خداوند است. هیچ اتفاقی مگر با خواست خداوند روی نمی‌دهد. هر اتفاقی به این دلیل برامان می‌افتد که خداوند اینطور خواسته است. اگر به خدا اعتقاد داشته باشیم می‌توانیم هر اتفاقی که برامان می‌افتد را بپذیریم.

از طرف دیگر، سرنوشت‌باوری می‌تواند مبتنی بر اعتقاد به خدا نباشد. می‌تواند براساس این باور باشد که چون حوادث توسط نیروهایی فراتر از کنترل ما تعیین می‌شوند و چون ما هیچ قدرتی برای تغییر آنها نداریم، درنتیجه زندگی هیچ معنا و مفهومی ندارد. اگر زندگی هیچ معنا و مفهومی ندارد، پس خدایی وجود ندارد.

سرنوشت به طرق مختلف معنی می‌شود. می‌توان آن را نیرویی غیرقابل‌توضیح، مطلق و غیرشخصی دانست که نتیجه‌ی برخی حوادث را تعیین می‌کند. همچنین می‌توان آن را مربوط به تقدیر دانست، نیرویی رازآود و غیرقابل‌تغییر که حوادث را به سمت نتیجه‌ای از پیش تعیین‌شده می‌کشاند.

سرنوشت‌باوری در بعضی موقعیت‌ها قابل درک است. می‌تواند روشی برای آماده‌سازی خود برای اتفاقات بد در زندگی باشد. قرار نیست همیشه منفی باشد. می‌تواند روشی باشد برای درک این واقعیت که در زندگی اتفاقات خوب و بد در کنار هم وجود دارند و گاهی‌اوقات اتفاقات بد بدون دلیل می‌افتند.

اتفاقات بد ممکن است برای آدم‌های خوب روی دهد

مثلاً یکی از عزیزان ممکن است دچار سرطان شود یا فردی بی‌گناه برای جرمی نکرده محکوم شود. اتفاقات خوب هم ممکن است برای افراد بد بیفتد (مثلاً دیکتاتورها به قدرت سیاسی برسند، فردی مجرم برای جرم خود محکوم نشود).

گاهی‌اوقات اتفاقاتی می‌افتد که قابل‌توضیح نیستند (مثلاً اعمال خشونت‌آمیز عاری از احساسات). هیچ توضیحی برای این که چرا اتفاقات خوب یا بد در زمان و مکانی مشخص برای فردی مشخص می‌افتند وجود ندارد. گاهی‌اوقات اتفاقات خوب و بدی که برای یک نفر در یک زمان و مکان مشخص می‌افتد، ممکن بوده در زمان ومکانی دیگر برای فردی دیگر بیفتد.

گاهی‌اوقات هیچ راه دیگری برای پذیرفتن اتفاق بدی که افتاده وجود ندارد، مگراینکه دیدگاهی سرنوشت‌باور به آن اتفاق داشته باشیم (مثلاً وقتی که خانه‌مان را سیل ویران می‌کند، یا از شما دزدی می‌شود، یا ماشین‌تان توسط ماشین دیگری که از چراغ قرمز رد شده داغان می‌شود).

سرنوشت‌باوری به ما این امکان را می‌دهد که بپذیریم که ما موجود بااهمیتی نیستیم و دربرابر جهان هستی ذره‌ای بیش نیستیم. اتفاقاتی که برای ما می‌افتد ممکن است تأثیری بر دیگران نداشته باشد و تاریخ تحت‌تأثیر اتفاقات خوب و بدی که برای ما می‌افتد نیست. سرنوشت‌باوری به ما کمک می‌کند محدود و ناتوان بودن خودمان را بپذیریم. همچنین کمک‌مان می‌کند بر خودمحوری‌مان غلبه کنیم تا بتوانیم ببینیم چطور اتفاقات بر دیگران هم اثر می‌کند.

وقتی به آینده با دیدگاه سرنوشت‌باوری نگاه کنیم این امکان را می‌پذیریم که اتفاقات بد ممکن است برای ما هم بیفتد، آن‌وقت وقتی اتفاقات خوب برامان می‌افتد احساس بهتری پیدا می‌کنیم. سرنوشت‌باوری می‌تواند یک مکانیسم مقابله باشد، می‌تواند راهی باشد برای جلوگیری از ناامیدی. سرنوشت باوری لزوماً به این معنا نیست که نباید برای تغییر اتفاقات قابل‌تغییر تلاش کنیم. به این معنی هم نیست که کارهایی که باید انجام شود را انجام ندهیم. ولی کمک‌مان می‌کند اتفاقاتی که قابل‌تغییر نیستند را بپذیریم.

پیامد منفی سرنوشت باوری

از طرف دیگر، سرنوشت‌باوری می‌تواند پیامدهای منفی بسیاری داشته باشد. سرنوشت‌باوری در اخلاقیات می‌تواند رد مسئولیت شخصی باشد. یعنی این باور که اعمال ما توسط دلایلی که ما مسئولش نیستیم تعیین می‌شوند. انتخاب‌های اخلاقی به نظرمان تعیین‌شده توسط نیروهای خارجی هستند که ما هیچ کنترلی روی آنها نداریم. درنتیجه، ما مسئول انتخاب‌های شخصی‌مان نیستیم زیرا آزادی اختیار و اراده نداریم. ما برای تصمیم‌گیری آزاد نیستیم زیرا تحت سلطه‌ی نیروهایی هستیم که نمی‌توانیم کنترل‌شان کنیم. این می‌تواند به‌عنوان توجیهی برای انفعال، تنبلی و ناتوانی برای تلاش درمورد اتفاقاتی استفاده شود که روی آنها کنترل داریم.

سرنوشت‌باوری همچنین می‌تواند یک راه اجتناب یا فرار از تقصیر و گناه رفتارها و اعمال غیراخلاقی باشد. می‌تواند راهی برای سرباز زدن از قبول مسئولیت و تکلیف، اجبار یا تعهد باشد. همچنین روشی است برای توجیه کردن خود، محدود کردن خود یا ادب کردن خود.

آیا این دیددگاه که من هر کاری هم که بکنم هیچ تفاوتی نخواهد داشت درست است ؟

سرنوشت‌باوری همچنین می‌تواند منطقی برای توجه نکردن به اتفاقاتی که می‌افتد و تأثیر این اتفاقات بر دیگران باشد، با این تفکر که تلاش‌های ما بیهوده و بی‌ثمر خواهند بود. یعنی همان جمله‌ی «من هر کاری هم که بکنم هیچ تفاوتی نخواهد داشت چون سرنوشتم این است و من کنترلی روی آن ندارم. هر کاری که من می‌کنم هیچ تأثیری روی جهان ندارد. هر اتفاقی که بخواهد بیفتد، می‌افتد».

دیدگاه سرنوشت‌باور ممکن است انکار کند که انتخاب‌های فردی ما دارای معنا و مفهوم هستند چون بر اساس این باور استوار است که ما قادر به تغییر نتیجه‌ی حوادث نیستیم چون جهان تحت‌سلطه‌ی شانس، تصادف و عدم‌قطعیت است.

این تفکر که «حوادث توسط سرنوشت تعیین می‌شوند» برای توجیه پذیرش بی‌عدالتی و بدی استفاده می‌شود.

از سرنوشت‌باوری برای توجیه بسیاری اشکال بی‌عدالتی اجتماعی استفاده می‌شود. برای توضیح ناتوانی دربرابر آسیب رسیدن به خود، جلوگیری از مرگ، پیشگیری از بی‌عدالتی، جلوگیری از تبعیض، آسیب رسیدن به اموال یا محیط اطراف.

از سرنوشت‌باوری همچنین برای توضیح ناتوانی در مقابله با جرم و جنایت، بی‌عدالتی، خشونت، جنگ، نسل‌کشی، استبداد، ظلم و ستم و سایر مشکلات اخلاقی و اجتماعی هم استفاده می‌شود.

از این رو، نقص اصلی سرنوشت‌باوری این است که می‌تواند به شکلی از پوچ‌گرایی تبدیل شود. می‌تواند به این باور تبدیل شود که هیچ‌چیز هیچ معنا و مفهومی ندارد، هیچ‌چیز قابل شناخت نیست، هیچ کار ما تأثیرگذار نیست. می‌تواند به این باور تبدیل شود که هیچ‌چیز ارزش جنگیدن را ندارد، هیچ‌چیز ارزش زندگی کردن را. درواقع می‌تواند انکار هر نوع تعهد شخصی شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *