نقد و بررسی فیلم – Shawshank Redemption

انگیزشی  / داستان واقعی / روانشناختی


Shawshank Redemption

 

فیلم ماندگار Shawshank Redemption “رستگاری در شائوشنگ” به کارگردانی فرانک دارابونت در سال ۱۹۹۴ شاید فیلم «رستگاری در شائوشنگ» که محصول سال ۱۹۹۴ است به زندگی یک زندانی به نام اندی دو فرنس می پردازد. اندی در سال ۱۹۴۷ به اتهام قتل همسرش راهی زندان اوهایو می شود. او که بی گناه است اما نتوانسته بی گناهی اش را ثابت کند. ورود آدم متشخصی مثل اندی در بین زندانیانی که اکثر شان به سال های طولانی حبس محکوم شده اند چالش برانگیز است. رفتار پرخاشگر زندانیان زندان اوهایو واکنشی طبیعی به شرایطی است که در آن گرفتار شده اند.

 

 

اما خشم اندی درونی است. او در طول فیلم کمتر درباره خودش حرف می زند. از چیزی که در سرش می گذرد نمی گوید. درباره آنچه بر سرش آمده با هیچ کس صحبت نمی کند. سال ها باید می گذشت و روزگار باید سپری می شد تا “فرانک دارابونت” دست به کار شود و داستان کوتاه “استفن کینگ” را به یکی از شاهکارهای تاریخ سینما تبدیل کند، که به جرات می توان آن را از امید بخش ترین فیلم های این دوران محسوب کرد.

” امید ” درون مایه اصلی فیلم های دارابونت را تشکیل می دهد و این مسئله را می توان در دیگر فیلم هایش همچون “مه” و “مسیر سبز” مشاهده کرد. “رستگاری در شاوشنگ” اگرچه به خاطر اسم تا حدودی شاعرانه اش در گیشه با شکست مواجه شد ولی فیلمی ست که هنوز انتخاب اول بسیاری از منتقدین و دوستداران سینماست.

 

 

رهایی از شائوشنگ فیلمی است که در همکاری نزدیکِ فرانک دارابانت با نویسنده داستانِ «ریتا هیورث و رستگاری در شائوشنگ» ساخته شده و ابعاد و ویژگی‌های واقع‌ گرایانه فیلم تأکیدی است بر جنبه‌های اجتماعی و روان‌ شناختی آن، که به ساختارِ کلی فیلم ابعادی ژرف بخشیده است. گذر از زمانِ حال به گذشته و بالعکس، به‌شیوه کلاسیک، در پیش بردنِ ماجراهای فیلم نقشی اساسی دارد.

و همین شیوه موجب شده است که پاره‌ای از ماجراهای فرعی در کنار ماجراهای اصلی به شکلی متین مطرح شوند، و به‌تعبیر خود دارابانت به فیلم‌ نامه او شاخ و برگ‌های فراوانی بدهند.

 

 

به‌عبارت دیگر، هر بازگشت به گذشته و آمدن به زمان حال تأکیدی است بر فقدان آزادی و در تنگنا نشان دادنِ آدم‌هایی که اگر کورسو و امید خود را از دست بدهند نابود می‌شوند، و اگر هم به امید زنده باشند، بایستی همچون اندی ۲۰ سال و مانند ردینگ ۴۰ سال انتظار بکشند تا طعمِ آزادی و رهایی را بچشند. استیون کینگ و فرانک دارابانت با توصیف و پروراندنِ دقیقِ چنین موقعیت و آدم‌ هایی کوشیده‌اند تا امیدها، دلهره‌ها، عقاید و ایمان افراد بشر را به‌نحو مؤثری به‌ نمایش بگذارند.

در داستانِ استیفن کینگ و فیلم‌ نامه‌ای که فرانک دارابانت براساس آن نوشته است، رهایی از شائوشنگ فیلمی مردانه محسوب می‌شود که زنان در آن نقشی ندارند. رهایی از شائوشنگ داستان دو گروه از مردان است: یک دسته آن‌هایی هستند که تسلیمِ بلاشرط شرایط و موقعیت تحمیلی شده‌اند، و پاره‌ای از آن‌ها مانند گروهی از زندانی‌ها که به رهبری بوگز موجب آزار و اذیت اندی می‌شوند.

خود جزیی از سازوکارِ مخوف و مخربِ زندانِ شائوشنگِ درآمده‌اند؛ و دسته دوم ـ که البته اندک‌شمارتراند ـ کسانی هستند که از فروغلتیدن به ورطه تسلیم و انفعال سرباز می‌زنند و معتقداند که بایستی کاری کرد تا عدالتِ واقعی برقرار شود.

 

 

اندی نماینده اصلی این دسته از زندانی‌ ها است که وقتی دادگاه او را محکوم می‌کند و رییس زندان نیز تنها شانس او را برای آزادی نادیده می‌گیرد و دستور به قتل تنها شاهدی می‌دهد که می‌تواند امکانِ آزادی او را فراهم سازد، به این نتیجه می‌رسد که بایستی خودش عدالت واقعی را برقرار سازد. او از زندان می‌گریزد و «رد» را نیز ـ که زندانی اصلاح‌شده‌ای است .

با خود همراه می‌سازد. از این لحاظ رهایی از شائوشنگ داستانِ امید و بزرگی روح بشری است؛ حکایتِ ماجراها و حوادثی غم‌انگیز و در عین حال دلچسب است؛ روایت زندگی دهشت‌ بارِ آدم‌هایی است که ابتدا هیچ علاقه‌ ای به محیط وحشت‌زایی که در آن قرار می‌گیرند ندارند، و با زجر و شکنجه و مصیبت آن را تحمل می‌گنند تا به‌تدریج به‌آن خو بگیرند؛ اما وقتی هم به آن خو گرفتند، چنان دلبسته‌اش می‌شوند که حاضر به ترک کردنِ آن‌جا نمی‌شوند.

و اگر هم با عفو و بخشودگی از آن‌جا رهایی یابند یا مثل بروکس هاتلن از فرط استیصال و عدم‌ تطبیق و هماهنگی با فضای ظاهراً آزادِ خارج از زندان خودکشی می‌کنند، یا همچون ردینگ در پی راه‌حلی می‌گردند تا دوباره‌ به زندان باز گردانده شوند؛ یعنی به همان جایی که بیش‌ترین سال‌های عمر خود را در آن‌جا سپری کرده‌‌اند،

 

 

به آداب و آیین آن آشنا هستند، و با تمام فلاکت‌ها و مشقت‌ هایی که در آن‌جا متحمل شده‌ و می‌شوند، حسی درونی به آن‌ها ندا می‌دهد که در آن فضای بهیمی ارزش و احترام بیش‌تری، دست‌کم نزد همبندهای‌شان، دارند، و در آن‌جا احساس امنیت بیش‌تری می‌کنند. اگر زندانی‌های قدیمی همچون بروکس یا ردینگ سپری کردنِ بقیه عمرِ خود را در داخل زندان به خارج از آن ترجیح می‌دهند قطعاً به این دلیل نیست که در زندان آزادتراند یا موقعیت بهتری برای آن‌ها فراهم است.

یا در خارج از زندان اوضاع وحشت‌ زا و رعب‌آورتری وجود دارد، ‌بلکه باید برای این تصمیم آن‌ها به‌دنبال پاسخ این پرسش بود که امثال رییس زندان و زندان‌بان‌ها با زندانی‌ها چه رفتاری داشته‌اند که آن‌ها را به بود و نبود و آزادی و حبس خود بی‌اعتنا ساخته است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *