ده جمله طلایی از جرج برنارد شاو

ده جمله طلایی از جرج برنارد شاو که با مرور همیشگی آنها می توانیم تفکر و نگرش بهتری داشته باشیم!

 

 

جرج-برنارد-شاو

 

 

جمله اول

یک مرد تا زمانی که صحبت‌هایش را انکار نکنید حرفی نمی‌زند!

 

 

جمله دوم

روش جوک گفتن من این است که واقعیت را بگویم. واقعیت خنده‌دارترین لطیفه دنیا است.

 

 

جمله سوم

وقتی چیزی خنده‌دار است با دقت در آن حقیقتی پنهان را جست و جو کنید!

 

 

جمله چهارم

عده کمی از مردم بیش از یک یا دو بار در سال فکر می‌کنند. من با یکی – دو بار فکر کردن در هفته برای خودم شهرتی دست و پا کردم.

 

 

جمله پنجم

مرد خردمند سعی می‌کند خودش را با دنیا سازگار کند و مرد نابخرد اصرار دارد که دنیا را با خودش سازگار کند.

بنابراین شاید بسیاری پیشرفت‌های بشری بستگی به تلاشهای مرد نابخرد دارد.

 

 

جمله ششم

اگر وقت کافی باشد هر چیزی برای هر کسی دیر یا زود اتفاق می‌افتد.

 

 

جمله هفتم

تنها کسی که با من درست رفتار می‌کند خیاطم است که هر بار که مرا می‌بیند، اندازه‌های جدیدم را می‌گیرد؛

بقیه به همان اندازه قبلی چسبیده‌اند و توقع دارند من خودم را با آنها جور کنم.

 

 

جمله هشتم

در زندگی دو تراژدی وجود دارد: اینکه به آنچه قلبت می‌خواهد نرسی و اینکه برسی!

 

 

جمله نهم

انسانهای خوشبین و بدبین هردو برای جامعه مفید هستند، خوشبین هواپیما را اختراع می‌کند و بدبین چتر نجات را !

 

 

جمله دهم

وقتی که انسان بخواهد ببری را بکشد اسمش را ورزش می‌گذارد، اما اگر ببر بخواهد او را بکشد اسمش درنده خویی است.

 

 

خوب است بدانیم:

جرج برنارد شاو به انگلیسی George Bernard Shaw متولد ۲۶ ژوئیه ۱۸۵۶ بود که در ۲ نوامبر ۱۹۵۰ از جهان چشم فرو بست، که به اصرار خود با نام برنارد شاو شناخته می‌شود.

نمایش‌نامه‌نویس، منتقد ادبی، اهل جدل، فعّال سیاسی و مبلّغ سوسیالیست ایرلندی‌تبار، و همچنین گیاهخوار بود.

برنادرشاو ۶۰ نمایشنامه از خود به جای گذاشت و در آثارش تلفیقی از طنز معاصر و تمثیل تاریخی را به کار می‌برد.

وی تبدیل به برجسته‌ترین نمایشنامه‌نویس دوران خود شده و در سال ۱۹۲۵ برنده جایزه نوبل ادبیات شد.

از او به‌عنوان توانمندترین نمایش‌نامه نویس بریتانیایی پس از شکسپیر و نافذترین رساله‌نویس پس از جاناتان سوییفت، هجونویس ایرلندی، یاد می‌کنند.

برنارد شاو همچنین یکی از برترین منتقدان موسیقی و تئاتر نسل خود محسوب می‌شده‌است. او از مؤسسین مدرسه اقتصاد لندن بود.

او در اواخر دهه ۱۹۲۰ به دلیل اعتقاد فابیانیسم به اصلاح تدریجی از نقش اجرایی خود کناره‌گیری کرد و به تحسین دیکتاتورهای چپ و راست از جمله موسولینی و استالین پرداخت.

 

وفات

در سال‌های پایانی عمرش بیانیه‌های عمومی کمتری منتشر ساخت، اما تا مدت کمی پیش از مرگ به خلق آثار فراوانش ادامه داد و در سن ۹۴ سالگی در حالی که از دریافت تمام نشان‌های ملی – از جمله نشان مریت در سال ۱۹۴۶ – خودداری کرده بود از دنیا رفت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *