روانشناختی / مهیج / ترسناک
فیلم روانشناختی Split “به معنای شکاف” از جمله فیلم های مهیج سال ۲۰۱۷ است که کاملا ما را با شخصیت اسکیزوئید و مشکلات آن آشنا می کند، مواجه عینی و ظریفی با شخصیت های دچار اختلالات اسکیزوئیدی، رفتارهای آنها، قدرت تفکر و عملکرد آنها و … که به کارگردانی M. Night Shyamalan ” شیامالان ” و بازی بی نظیر جیمز مکاوی James McAvoy بر روی پرده رفته است.
کارگردانان زیادی در طول تاریخ، از «هیچکاک» در روانی گرفته تا «برایان دیپالما» در آماده کشتن، از این اختلالات در فیلمهای خود استفاده کرده و کمدانشیِ بیننده در این مورد را به رخ او کشیدهاند. اما به نظر من هیچکدام تاکنون به اندازه شیامالان در فیلم “شکاف” این مسئله را پیش نبردهاند و او در روند تحلیلی اختلال تجزیه هویت، از آن نه تنها به عنوان پیچیدگی داستان، بلکه به عنوان قضیهای که این ماجرایِ آدمربایی شررورانه را تعریف میکند.
استفاده کرده و فیلم هیجانی خود را بر مبنای آن قرار داده؛ «جیمز مکآووی» نقش آدمربایی دیوانه را ایفا کرده که ۲۳ شخصیت متفاوت دارد! مردی که دچار اختلال چند شخصیتی یا هویت تجزیه ای است و شروع به دزدیدن دختران و اسیر کردن آنها در اتاقی مخفی در خانه اش نموده است.
«گسست» ایدهی داستانی معرکهای دارد. قهرمان داستان دختری به اسم کیسی (آنا تیلور-جوی) است که همراه با دوتا از همکلاسی هایش توسط مردی به اسم دنیس (جیمز مکآووی) ربوده میشوند. دنیس آنها را در اتاقی زیرزمینی زندانی میکند و بهشان قول میدهد که برنامهی ویژهای برایشان دارد. در ادامه دخترها متوجه میشوند که دنیس فقط یکی از ۲۳ شخصیتی است که درون ذهن مردی به اسم کوین زندگی میکنند.
فقط مشکل این است که یک شخصیت بیست و چهارم، معروف به «هیولا» هم وجود دارد که قرار است کنترل کامل بیست و سه تای دیگر را به دست بگیرد و دخترها هم نقش «غذای مقدسی» را دارند که آن را زنده خواهند کرد. مگر اینکه دخترها هرچه زودتر راهی برای فرار پیدا کنند. فیلم همزمان دو خط داستانی را جلو میبرد؛ اولی مربوط به تلاش کیسی و دوستانش برای کشف دلیل ربوده شدنشان و پیدا کردن راهی برای فرار است و در دومی از زندان دختران بیرون میرویم و کوین را در زندگی روزانهاش و دیدارهایش با دکتری که با بیماران مبتلا با گسست شخصیتی کار میکند دنبال میکنیم.
از این نظر «گسست» خیلی شبیه به «شمارهی ۱۰ جادهی کلاورفیلد» است. همانطور که در آن فیلم آرام آرام گذشتهی شخصیت مری الیزابت وینستد مورد بررسی قرار میگرفت و همزمان چیزی که در ذهن شخصیت جان گودمن میگذشت و چیزی که او را به جنون کشانده و هدفی که برای زندانیانش کشیده فاش میشد، چنین چیزی دربارهی کاراکترهای کیسی و کوین هم صدق میکند.
رابطهی آنها خیلی بیشتر از یک قربانی و آدم رباست. همان طور که جان گودمن به دخترک به عنوان فرزندی که نداشت نگاه میکرد و الیزابت هم به پیرمرد مرموزِ قصه به عنوان چالشی که بالاخره باید به جای فرار کردن، برای مبارزه و شکست دادنش باید به دل آن می زد، در «گسست» هم متوجه میشویم کیسی و کوین گذشته ی ترسناکی داشته اند که به ضایعههای روانی بزرگی در بزرگسالی شان منجر شده است. کوین با بیست و سه تا شخصیت مجزا در ذهنش درگیر است و کیسی هم دختر عجیب و غریب و ساکتی است که هم کلاسی هایش مسخره اش میکنند و افسردگی اش را نمی فهمند و دوست ندارند با او بچرخند.
«گسست» از نظر فنی هم قابل تحسین است. فیلم حالت بیمووی واری را دارد که انگار توسط کسی ساخته شده که فیلم های این سبک را میشناسد. پس، خبری از صداگذاری های ناگهانی و گوشخراش و جامپ اسکرهای اعصابخردکن نیست. فیلم که توسط مایک جیولاکیس، فیلمبردارِ فیلم ترسناک «او تعقیب میکند» (It Follows) کارگردانی شده، درست مثل آن فیلم از دوربین معمولا ساکنی بهره میبرد.
که به جای دادنِ تنش و هیجان الکی و قلابی به فیلم، روی اتمسفرسازی و ترس زیرپوستی تمرکز میکند. نتیجه این شده که یکی از بهترین صحنههای «گسست» به طرز آشکاری یادآور آنتاگونیست «او تعقیب میکند» است؛ جایی که کوین روی سقف زیرزمین راه میرود و برای هرچه بیشتر فرو بردن محیط در تاریکی، لامپ ها را یکی یکی میشکند و در تمام این مدت دوربین یکجا ثابت است و این صحنه را مثل کسی که از ترس خشکش زده باشد.
نظارهگر است و شیامالان هم با انتخاب های نماهای متقارن یا قرار دادن کوین در کنار تابلو ها و مجسمه های خانهی دکترش که همه مضمونی در خصوص درهم پیچیدگی ذهن دارند و به مغزهای به بنبست خورده و هویت های پرتعداد اشاره میکنند، همواره معادلهای تصویری ساده اما تاثیرگذاری برای ذهن مغشوش و دربوداغان کاراکتر اصلیاش پیدا میکند.
هدف شیامالان این است که مخاطب را به حدس زدن وادار کند که از این بابت، “شکاف” قطعا به موفقیت رسیده. بودجه نسبتا کم و لوکیشن های محدود باعث خلاقیت در فیلمنامه شده است. “شکاف” را میتوان با فیلم ارزشمند تعقیب میکند مقایسه کرد؛ فیلمی که نگاه جذابش به موضوع بر خلاف ناپایداری این ژانر، آن را منسجم ساخته بود.
خصوصیات فیلمنامه در “شکاف” بیننده را به سمت تحلیل روانشناسی شخصیتها سوق میدهد، در حالی که شیامالان از آن برای به ثمررساندن اهداف خود بهره برده. در نهایت، این فیلم متعلق به مک آووی است که با آن بازی چشم نوازش بیننده را مبهوت خود کرده و گویی دوربین را با آن دندانهای ببرگونهاش می بلعد. ماهیت این شخصیت با وجود سر تراشیدهاش، اگرچه به تغییرات لباسهایش وابسته است.
(از طراح لباس نامزد اسکار «پاکو دلگادو» کمک گرفته شده که در فیلم بینوایان همکاری داشت). ولی تفاوتهای شخصیتهای دیگرش را میتوان هنگام نمایش تغییرات چهره، لهجه و از طریق زبان بدن مشاهده کرد. اگرچه هنگام ملاقات با دکتر فلچر، تنها یکی از این شخصیتهای مختلف نمود پیدا میکند. شیامالان قواعد اختلال تجزیه هویت را به خوبی در فیلم خود تشریح کرده و با این شخصیت، بهترین نقش دوران هنری مکآووی را ساخته است.