نقد و بررسی فیلم – V for Vendetta

فلسفی / روانشناختی / مهیج


V for Vendetta

 

مگر می شود ناتالی پورتمن فیلم بازی کند و خوب نباشد! V for vendetta یا با ترجمه ای زیبا « الف  مثل انتقام» در سال ۲۰۰۵ شاید شاهکار بشد که باید چندین بار دیده شود! فیلمی بسیار هیجان انگیز و در عین حال هوشمندانه در باره مرز باریک و بحث انگیز بین آزادی و امنیت است که از روی یک داستان مصور دهه ۸۰ ساخته شده است.

 

پشت این نقاب جسم نیست. یک ایده است و ایده ها هم ضدگلوله هستند.

داستان فیلم در سال ۲۰۲۰ اتفاق می افتد. انگلستان که یک سری فجایع ـ همچون یک بیماری مسری خطرناک ـ را پشت سر گذاشته است، پس از آشفتگی سیاسی از خاکستر برمی خیزد و تحت رهبر ساتلر فاشیست (هارت شباهت زیادی به هیتلر دارد) به شکل یک دیکتاتوری منظم، سالم و کارامد که پلیس مخفی و شبکه های تبلیغ خاص خودش را دارد دوباره متولد می شود. حکومت بریتانیا از سلطنتی به حکومت دیکتاتوری بدل شده و جامعه با مشت آهنین ترس اداره می شود.

 

هنر و ابراز عقیده سانسور می شود. همجنس بازها، اقلیتها و مسلمان ها به کمپ های بازداشت فرستاده می شوند. انگلستان بیشتر شبیه اردوگاه است تا یک کشور. شبها حکومت نظامی در شهر برقرار است، و شبگردانی که فینگرمن نامیده می شوند وظیفه کشیک را برعهده دارند.

 

این فیلم که با همکاری بخش خصوصی آلمان و انگلیس ساخته شده، توسط برادران واچوفسکی نوشته و تهیه شده است. این دو برادر همان کسانی‌اند که فیلم های ۳ گانه ماتریس را ساخته‌اند و در اینجا نیز از همان موضوع یعنی آینده تاریک غرب و امید به ظهور یک ناجی برای انتقام از حاکمان فن سالار استفاده کرده‌اند. کارگردان فیلم حاضر، «جیمز مک تیگ» اهل استرالیاست و این نخستین فیلم اوست. وی قبلاً در فیلم های ماتریس دستیار کارگردان بود.

 

در فیلم «الف مثل انتقام» که ترکیبی از انواع فیلم های علمی، تخیلی، اسطوره‌ای و سیاسی است، ما با یک قهرمان نقابدار روبرو هستیم که هرگز هویتش شناخته نمی‌شود. او از حرف V به عنوان نام خود استفاده می‌کند که از یک سو، همان عدد ۵ یعنی شماره سلولش در زندان سیاسی را نشان می‌دهد و از سوی دیگر٬ حرف اول کلمه Victory یعنی پیروزی است.

V نه تنها یک مبارز و جنگجوست بلکه یک نظریه‌ پرداز، شاعر، هنرمند و حتی کارشناس فن‌ آوری روز است که از تاریخ و سنت ها الهام می‌گیرد و زمانه خود را به خوبی می‌شناسد و از فنون روز برای جنگ عقیدتی خود استفاده می‌کند.

 

 

مردم نباید از حکومت بترسند. این حکومت است که باید از مردم بترسد.

فیلم درباره حاکمیت یک دولت استبدادی بر انگلستان در زمان آینده است که هدف عملیات یک مبارز آزادیخواه قرار می‌گیرد. فیلم با اشاره‌ای به قیام مخالفان سلطنت انگلستان در سال ۱۶۰۵ میلادی و سرکوب آن آغاز می‌شود. چهار قرن بعد در سالگرد آن واقعه، یک مرد نقابدار با نام رمز V (وی) در لندن ظهور می‌کند و تصمیم خود برای سرنگونی حکومت دیکتاتوری این کشور را اعلام می‌کند.

 

نخست وزیر و کابینه‌ اش هراسان از اقدامات V، از طریق تلویزیون دولتی انگلیس، اخبار دروغی را درباره این فرد مرموز که به قول ایشان یک تروریست است٬ منتشر می‌کنند. رئیس پلیس با دنبال کردن سرنخ هایی از یک زن به نام ایوی که همکار V است، تلاش دارد او را دستگیر کند. V اعلام می‌کند که مردم تا یک سال دیگر، نابودی مقرّ دولت و پارلمان انگلیس را به چشم خواهند دید.

 

 

جایی که ترس ابزار نهایی حکومت نباشد.

در این مدت، او شخصیت های مهم حزب حاکم را یکی پس از دیگری ترور می‌کند. رئیس پلیس درمی‌ یابد که این شخصیت ها سابقاً در اداره یک زندان ویژه سیاسی، همکاری داشته و سلاح های بیولوژیک را روی زندانیان آزمایش می‌کرده‌اند. پدر و مادر ایوی نیز که از زمره مخالفان دولت انگلیس بوده‌اند٬ از همین طریق به قتل رسیده‌اند. اکنون خود V که تنها بازمانده آن زندان و آزمایش های مخوف آن است، در حال انتقام از جنایات رژیم است.

 

 

رسانه ها عامل تحمیق مردم غرب.

در این فیلم، رسانه‌ها ابزار حاکمیت دیکتاتوری هستند و برای شکل دادن به افکار مردم در جهت سیاست های آن به کار می‌روند. این نیز اشاره دقیقی به وضعیت اجتماعی و سیاسی غرب است: دولت‌ها با پیام های گمراه کننده خود، وحشت از تروریسم را بین مردم ایجاد می‌کنند تا پس از آن، جنگ‌ طلبی و حمایت از دولت را بین آنها رواج دهند.

 

مشابه آن را در قالب کشف توطئه هواپیماربایی در انگلیس و حمله به اهداف شهری در آمریکا دیده‌ایم که تنها برای گل آلود کردن افکار عمومی و برانگیختن حمایت از دولت‌های این دو کشور، در رسانه‌های آنها سر و صدا کرد.

 

این فیلم و داستان آن تا حدودی یادآور رمان «۱۹۸۴» نوشته نویسنده و منتقد انگلیسی جرج اورول است که فیلم آن نیز حداقل دو بار ساخته شده است. در این فیلم ها که نمادین هستند، آینده سیاه جهان غرب بر اثر حاکمیت رسانه‌ها و تحمیق مردم را می‌بینیم. و البته این موضوع بر اساس شواهدی است که از هم‌ اکنون قابل رؤیت هستند. اما تفاوتی بزرگ بین «۱۹۸۴» با فیلم حاضر هست: بدبینی تلخ در فیلم «۱۹۸۴» که نشان می‌داد هیچ امیدی برای آینده وجود ندارد، جای خود را در اینجا به خوش‌بینی و امید داده است.

 

 

ریشه خودآگاهی و آزادی در ادیان است.

V برخلاف قهرمان رمان «۱۹۸۴»٬ یک مخالف و منتقد ترسو و بی‌دست و پا نیست. او برنامه و هدف مقدسی دارد که در ابتدا بلند پروازانه به نظر می‌رسد اما در نهایت، وقتی با جزئیات بیشتری در طی داستان آشنا می‌شویم، آن را کاملاً معقول می‌یابیم. او پیام خود را به گوش مردم می‌رساند،‌ بین اعضای حزب حاکم نفاق می‌اندازد، مردم را از خواب جهالت و بی‌خبری بیدار می‌کند و سرانجام به دست خود آنها کشور را فتح می‌کند.

 

اشاره‌های مختلفی در فیلم به اسلام و قرآن نیز می‌شود، از جمله علاقه یک روشنفکر انگلیسی به کلمات قرآن که باعث می‌شود مأموران امنیتی، او را دستگیر کرده و به قتل برسانند. فیلم از این طریق نشان می‌دهد که مبارزان آزادیبخش از ادیان الهی الهام می‌گیرند تا عدالت را در جهان بگسترند و زبونی و حقارت سران حکومت های سکولار، زمانی آشکار می‌شود که به اسارت این مبارزان درآیند و دیگر دستشان از رسانه‌ها و تبلیغات دروغین کوتاه شود.

 

به همین علت، این فیلم در غرب از سوی برخی محافل محافظه‌ کار به شدت مورد حمله قرار گرفته است. کتاب «وی فور وندتا» نخستین بار در سال ۱۹۸۲ منتشر شد و این ماسک وقتی به عنوان نماد تظاهرات شناخته شد، برای همه مردم جهان به عنوان اثری آشنا درآمد. گای فاکس با زدن این نقاب بر چهره اش عملیات خرابکارانه اش را اجرا می کرد.

 

این نقاب در فیلمی که در سال ۲۰۰۵ توسط کمپانی برادران وارنر ساخته شد نیز استفاده شد. به نظر مور جنبه های رمانس و تئاتری نهفته در این ماسک موجب شده تا این روزها به عنوان نماد تظاهرات شناخته شود.

 

تصویرگری مجموعه ۱۰ جلدی مصور «آلن مور» را «دیوید لوید» انجام داده بود و داستان کتاب در آینده ای بین دهه ۸۰ و ۹۰ قرن بیستم در انگلستان می گذرد. در نبردی که در این کتاب در می گیرد بیشتر دنیا درگیر و نابود می شود.

 

 

عدالت و آزادی دو ارزش مطلوب جامعه‌ی انسانی است ولی گویا نمی‌توان همزمان هردو را در حدّ اعلا داشت. عدالت مستلزم نوعی نظم است و نظم یعنی اجبار که با آزادی همخوانی ندارد. اینجاست که مکاتب فکری از هم جدا می‌شوند و گرایش‌ها خود را نشان می‌دهند. مکتب‌ های چپ اصالت را به عدالت می‌دهند و آزادی را ذیل آن تعریف می‌کنند و مکتب های راست به عکس. گفتمان فکری حاکم بر دولتیان امروز ایران نوعی چپ ِخام و غیرتئوریک است که مدام شعار مبارزه با گردن‌کلفت‌ ها و حمایت از اقشار مظلوم را سر می‌دهد.

 

بر عکس ِکسانی که فکر می‌کنند نشان دادن کارتون‌ خوابی و فقر در آمریکا در سیمای ایران افشاگری بزرگی است، طرز تفکّر آنجا به راحتی جواب می دهد که ما اصالت را به آزادی داده‌ایم و تلاش نمی‌کنیم که به جبر فاصله‌ی طبقاتی و درآمدها را کاهش دهیم و آنچه می‌بینید حاصل همین آزادی است، هرکه توانسته خود را بالا کشیده و هرکس نتوانسته از قافله جامانده است. کاری به توفیق یا عدم توفیق این دو تفکّر ندارم که یکی در آمریکا و دیگری در کشورهای اسکاندیناوی نسبتاً خوب جواب داده‌اند و البتّه جدال و اختلاف نظر دو گروه همچنان ادامه دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *